ياد خديجه سلام الله علیها
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم با اين كه بعدها با زناني چند ازدواج كرد ولي هرگز خديجه را از ياد نبرد. عايشه مي گويد: « هر وقت پيغمبر خدا ياد خديجه مي افتاد، ملول و گرفته مي شد و براي او آمرزش مي طلبيد. روزي من رشك ورزيدم و گفتم: يا رسول اللّه! خداوند به جاي آن پير زن، زني جوان و زيبا به تو داد. »
پيغمبر ناگهان بر آشفت و خشمگينانه دست بر دست من زد و فرمود: « خدا شاهد است خديجه زني بود كه چون همه از من رو مي گردانيدند، او به من روي مي كرد و چون همه از من مي گريختند به من محبت و مهرباني مي كرد و چون همه دعوت مرا تكذيب مي كردند، به من ايمان مي آورد و مرا تصديق مي كرد. در مشكلات زندگي مرا ياري مي داد و با مال خود كمك مي كرد و غم از دلم مي زدود. »
حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: « وقتي حضرت خديجه از دنيا رفت، فاطمه كودكي خردسال بود، نزد پدر آمد و گفت: « يا رسول الله اُمّي! مادرم كجاست؟ »
پيامبرسكوت كرد. جبرئيل نازل شد و گفت: «خدايت سلام مي رساند و مي فرمايد: به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در كاخ طلايي كه ستونش از ياقوت سرخ است و اطرافش آسيه و مريم هستند، جاي دارد. »
--------------------
** مَلول: اندوهگین، بیزار
** اُمّی: بی سواد، درس نخوانده